مدح و شهادت حضرت ابوالفضل العباس علیهالسلام
تیـره و تار شده یکـسره دنـیای حـسین رفت از خـیمه قـرار دلِ تنـهـای حسین مشک بر دوش؛ شجاعانه قدم برمیداشت زیر لب زمزمهاش این شده سقای حسین: باید این چشم و سر و دست شود غرقِ به خون برسد حاجت من تا که به امضای حسین زخمِ شمشیر به تن داشت و لبریز عطش وارد علقـمه شد حضرتِ دریای حسین إبن ملجم صـفـتـان رفته عـمود آوردند وای از لحظهٔ شقّ القـمر و وای حسین شمر با قهـقـهـه به حرمله گفت أحسنتم خوب شد! از رمق افتاده ببین پای حسین قــاتـل جـانِ أبـالـفــضـل بـه وٱلله شــده إنکساری که نشستهست به سیمای حسین عاقبت «أدرک أخا» گفت و خدا رحم کند به دل زینب و دلـشـورهٔ فـردای حسین |